اول ــ از دیدگاه فلسفی

مرغی که خبر ندارد از آب زلال ــ منقار به آب شور ماند همه سال

این شعر مولانا، همچون آیینه‌ای، غفلت ما ، ارزش‌های راستین را به نگاره می‌کشد. گویی زبان فارسی، این آب زلال و گوارا، در میان ما جاری است، اما بسیاری از ما، همچون آن مرغ، از آن غافل مانده و به آب شور زبان‌های دیگر یا لهجه‌های نامناسب روی آورده‌ایم.

اما زبان فارسی، فراتر از یک ابزار پیوستگی ، خانه‌ای است که در آن هستی ما شکل می‌گیرد و در فرآیند شناخت خرد مندانه ، معنا می‌یابد. واژگان و ساختارهای دستوری این زبان، همچون منشورهایی، پرتوهای ادراک ما از جهان، زمان، مکان و مفاهیم آهنجیده را منکسر می‌کنند و جهان‌بینی‌ای ویژه را در ژرفای جانمان نقش می‌زنند.

زبان و تفکر:  زبان فارسی، گهواره اندیشه‌های فلسفی و عرفانی ژرفی بوده است. از ابن‌سینا و سُهروردی تا مولانا و حافظ، حکیمان و عارفان تاجیکان ایرانی، با این زبان شیوا و رسا، پنداره پیچیده را به زبانی دلنشین و تأثیرگذار بیان کرده‌اند. زبان فارسی، بستری است برای پرواز اندیشه در آسمان آهنجش و غور در ژرفای مسائل وجودی. زبان فارسی، نه ابزاری برای بیان اندیشه، بلکه خودِ اندیشه است که در قالبی از واژگان و ساختارها تجلی می‌یابد.